متن نوحه

متن نوحه محمد علی مجاهدی اشعار برگزیده

مجموعه اشعار آیینی و مذهبی محمد علی مجاهدی در مدح و رثای اهلبیت علیهم السلام ، متن نوحه از محمد علی مجاهدی

----

حضرت رقیه (سلام الله)

 

نامی که در شمارِ شهیدانِ کربلا

بعد از حسین آمده ، نامِ رقیّه است

 

بعد از قیامِ سرخِ حسینی به کربلا

بر حق ترین قیام ، قیامِ رقیه است

 

جانسوز و کفر سوز و روانسوز و ظلم سوز

در گوشهء خرابه ، کلامِ رقیه است

 

چون او کسی به عهدِ محبت وفا نکرد

این سکّه تا به حشر ، به نامِ رقیه است

 

با دست های کوچکِ خود بیخِ ظلم کَند

عالی ترین مرام ، مرامِ رقیه است

 

یک جمله گفت و کاخِ ستم را به باد داد

خونین ترین پیام ، پیامِ رقیه است

 

آن قصّه ای که خاطره انگیزِ کربلاست

افسانهء خرابهء شامِ رقیه است

 

(هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق)

عشقِ حسین ، رمزِ دوامِ رقیه است

 

او هر چه داشت در طبقِ عشقِ خود نهاد

حق ، محو و ماتِ سنگ تمامِ رقیه است

 

در مکتبِ محبّت و جانبازی و خلوص

والاترین مقام ، مقامِ رقیه است

 

گاهی به کوه و دشت و گهی در خرابه ها

در دست عشقِ دوست ، زمامِ رقیه است

 

لطفش به سینهء احدی ، دستِ رد نزد

عالم رهینِ رحمتِ عامِ رقیه است

 

هر کس دلی به دستِ حبیبی سپرده است

(پروانه) هم غلامِ غلامِ رقیه است.

 

آقای محمد علی مجاهدی (پروانه)

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار محمد علی مجاهدی ---------

در احوالات حضرت زهرا (س)

 

دلم گرفته در این وسعتِ ملال ، بلال

اذان بگوی خدا را ، اذان، بلال! بلال!

 

من و تو شعله وریم از شرارِ فتنه ، بیا

برای اینهمه غربت چو من بنال ، بلال

 

سکوتِ تلخ تو با درد همنشینم کرد

اذان بگوی و ببر از دلم ملال، بلال

 

هنوز یادِ تو در خاطرِ زمان جاری است

از این گذشته ی روشن بخود ببال ، بلال

 

دوباره بانگِ اذان در مدینه می پیچد؟

سکوت نیست جوابِ چنین سوال ، بلال

 

اذان اگر تو نگویی ، نماز می میرد

بخوان سرودِ رهایی بخوان بلال ! بلال

 

اذان بگو به بلندای قامتِ توحید

که دشمنت ندهد بعد از این مجال، بلال

 

به جرمِ اینکه من از راست قامتان بودم

زمانه مُنحَنیم ساخت چون هلال ، بلال

 

فغان که اهرمنم آن زمان زپا افکند

که بست دستِ علی را بدان جلال، بلال

 

زجانِ سوخته ی من ، هنوز شعله ی درد

زبانه می کشد از فرطِ اشتعال، بلال

 

سرود این همه غربت بخوان که بنشیند

به چهره ها عرقِ شرم و انفعال، بلال

 

در این خزان محبّت ، سرودِ سبزت را

بخوان برای دل من به شور و حال بلال

 

بخوان برای دل من بخوان، که می بالد

به من شکوه و ، به تو عشقِ لایزال ، بلال

 

کبوترِ حرمِ عشق ! بال و پر وا کن

به شوقِ آمدن لحظه ی وصال ، بلال

 

بخوان که عمرِ گلِ باغِ عشق ، کوتاه است

چو آفتاب که دارد سرِ زوال ، بلال

 

برای مرغِ مهاجر ز کوچ باید گفت

بخوان سرودِ غم انگیزِ ارتحال ، بلال

 

کمال سنگدلی بین که سنگِ حادثه را

مرا زدند به پهلوو، ترا به بال ، بلال

 

سرودِ سبزِ تو ، با خشمِ سرخ من، مانَد

به یادگار ، برای علیّ و آل ، بلال

 

محمد علی مجاهدی (پروانه)

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار محمد علی مجاهدی ---------

در مدح حضرت معصومه (سلام الله)

 

ای بهره ور زخوان عطای توخاص وعام

ازماتو رادرودو زسبحان تورا سلام

 

با این شکوه و منزلت و رتبه و مقام

در پیش پای زائر خود می کنی قیام

 

تو اسوۀ کریمۀ اوصاف احمدی

آیینۀ تمام نمای محمدی

 

چون آفتاب مهرتو، تابنده می شود

حاتم زجودخویش،سرافکنده می شود

 

تنها نه ماه،مهر،تو را بنده می شود

خورشیدهم زمهرتو،شرمنده می شود

 

برگرد تو چو کعبه ملک می کند طواف

اینجا که جبرئیل بود گرم اعتکاف

 

دل نیست هر دل که تورا پای بند نیست

نامی که از تو جلوه ندارد ،بلند نیست

 

شعری که از تو دم نزند، دلپسند نیست

طبع مرا، به غیر تو شیرازه بند نیست

 

چون دعبل و کمیت خوشا محترم شدن

در پرتو عنایت تو محتشم شدن

 

بی بی! چه دلپذیر بود آستانه ات

امشب، گرفته است دل ما بهانه ات

 

دل ها روانه اند ز هر سو به خانه ات

امیّد ماست بر کرم بی کرانه ات

 

خاتون هردوکون! قم از تو زبانزد است

زیرا که آشیانۀ آل محمّد است

 

بی بی! بیا و رحمت خود را تمام کن

در حقِّ ما ، عنایت خود را تمام کن

 

لطفی کن و محبّت خود را تمام کن

الطاف بی نهایت خود را تمام کن

 

ما را در آستانۀ لطفت امان بده

پروانۀ حضور، دراین آستان بده

 

هر کس که باجلال تو عهدی جمیل بست

پیوسته دل به ذکر خوش یا جلیل بست

 

هر زائری که پای ضریحت دخیل بست

بال دعا به بال و پر جبرئیل بست

 

اینجا فرشتگان خدا بال می زنند

مُهر تو را به نامۀ اعمال می زنند

 

هر زائری که عطر دعای حبیب داشت

بوی خوش شکوفۀ امَّن یجیب داشت

 

وآن دل که ازشمیم خوش تونصیب داشت

عطرخیال پرور گلهای سیب داشت

 

پیچیده درفضای حرم ،عطر تربتت

خوشبوتر از شکوفۀ گلها ، محبتت

 

ای آنکه نیست از تو کسی سر فراز تر

خوشبوتر و کریمتر و چاره ساز تر

 

نشنیده ایم از تو درِ خانه باز تر

پیدا نمی شود ز تو مهمان نواز تر

 

هر روز ما به لطف تو نوروز می شود

دلخواه و دلپذیر و دل افروز می شود

 

محمد علی مجاهدی (پروانه)

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار محمد علی مجاهدی ---------

حضرت امام حسین (علیه السلام)

 

آن شب که بود فرصت سبز دعا فقط

گل کرد در قنوت شما، ربّنا فقط

 

باریده بود عشق به صحرا و می وزید

عطر زلال نافله از خیمه ها، فقط

 

وقتی نسیم گلنفسی های او وزید

پر شد فضای خیمه ز بوی خدا فقط

 

پرسید می روید اگر، وقت رفتن است

کوتاه بود پاسخ تان: ها! کجا؟ فقط

 

کامل عیار سنگ محک خورده ایم ما

آغوش مان گشوده به روی بلا فقط

 

آن روح غیرتیم، که ما را توان گداخت

از التهاب حسرت «یا لیتنا» فقط

 

بی رنگ می شدید  از آن آزمون سرخ

من های تان گرفت ازو رنگ ما، فقط

 

باور نداشتید اگر عشق را چرا

بر داشتند پرده ز چشم شما فقط؟

 

روزی که آه شیونیان طعم خاک داشت

زد خیمه گلخروش شما در فضا فقط

 

منظومه ی بلند شهادت سرودنی است

با حنجر بریده سر نیزه ها فقط

 

یک کاروان دلید ولی روی نیزه هاست

سر های تان درین سفر از هم جدا فقط

 

ای از زمان همیشه فراتر که مانده است

از تو به یاد خاطره ی کربلا فقط

 

از حر مجال شرم گرفته است خنده ات

یعنی که از تو شکوه ندارم، بیا فقط

 

زنجیره ی قیام تو را امتداد داد

زینب به حلقه حلقه ی دام بلا فقط

 

بر روی نی چو دید گل افشانی تو گفت:

می خواهد این بهار شکوه تو را فقط

 

افزون تری ز حوصله ی ما، هزار حیف

از تو اگر که داغ بماند به جا فقط

 

هر شعر در رثای تو گفتیم نارساست

ای خطبه ی حماسی سُرخت رسا فقط

 

تو مرگ را به سُخره گرفتی کجا رواست

تا نام تو خلاصه شود در عزا فقط

 

خون بود و داغ بود و عطش بود و آه بود

امّا نبود این همه ی ماجرا فقط

 

روزی که عشق و عاطفه تاراج می شدند

سهم تو بود پاره ای از بوریا فقط

 

افتاده از نفس جرس، ای همنفس بیا

یک شیون است فاصله تا نینوا فقط

 

او ماند و خون حماسۀ او ماند و عشق ماند

از ما چرا به جای بماند صدا فقط؟!

 

محمد علی مجاهدی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار محمد علی مجاهدی ---------

شرح حال عرفانی جناب

حبیب ابن مظاهر (علیه السلام)

 

در دل من داغ‌ها از لاله‌هاست

همچو نی در بند بندش ناله‌هاست

 

با خیال لاله‌ها صحرانورد

راه می‌پوید ولی با پای درد

 

می‌رود تا سرزمین عشق و خون

تا ببیند حالشان چون است، چون؟

 

بر مشامش می‌رسید از هر کنار

بوی درد و بوی عشق و بوی یار

 

گفت: ای در خون تپیده کیستی؟

تو حبیب ابن مظاهر نیستی؟!

 

گفت: آری من حبیبم، من حبیب

برده از خوان تجلی‌ها نصیب

 

قدخمیده، روسیاهی موسپید

آمدم در کوی او با صد امید

 

در سرم افکند شور عشق را

تا به دل دیدم ظهور عشق را

 

بار عشقش قامتم را راست کرد

در حق من آنچه را می‌خواست، کرد

 

ناله‌ام را رخصت فریاد داد

دیده را بی‌پرده‌دیدن یاد داد

 

دیدم از عرش خدا تا فرش خاک

پر شده از ناله‌های سوزناک

 

گرچه ما پاکیم و از لاهوتیان

جان ما قربان این ناسوتیان

 

گوی سبقت می‌برند این خاکیان

در عروج خویش از افلاکیان

 

عشق اینجا اوج پیدا می‌کند

قطره اینجا کار دریا می‌کند

 

خاکیان را می‌کند افلاک سیر

پاک‌خوی و پاک‌جوی و پاک‌سیر

 

فطرس از لطف تو بال و پر گرفت

کودک گهواره و کاری شگرف

 

رخصتی تا ترک این هستی کنیم

بشکنیم این شیشه تا مستی کنیم

 

ای دریغا ما و عشق و این محک

کار عشق است این، نیاید از ملک

 

چون‌که او خوان تجلی چیده دید

آنچه را می‌خواست خود نادیده دید

 

گفت: با آن والی ملک وجود

حکمران عالم غیب و شهود:

 

تو حسینی، من حسینی‌مشربم

عشق پرورده‌ است در این مکتبم

 

تو امیری، من غلام پیر تو

خار این گل‌زار و دامن‌گیر تو

 

از خدا در تو مظاهر دیده‌ام

من خدا را در تو ظاهر دیده‌ام

 

گر حبیبی تو، بگو من کیستم؟

تو حبیب عالمی، من نیستم

 

عاشقان را یک حبیب است و تویی

از میان بردار آخر این دویی

 

رخصتم ده تا به میدان رو کنم

رو به میدان لقای هو کنم

 

رخصتش داد آن حبیب عالمین

سرور و سرخیل مظلومان، حسین

 

کرد آن سرحلقه‌ی اهل یقین

دست غیرت را برون از آستین

 

دید محشر را چو در بالای خون

زورق خود راند در دریای خون

 

در تنش یک باغ ِ خون گل کرده بود

در بهار او، جنون گل کرده بود

 

رفت و جان خود فدای دوست کرد

آن نکومرد آنچه را نیکوست کرد

 

نخل پیر کربلا از پا فتاد

سروها را سرفرازی یاد داد

 

زیر لب می‌گفت آن‌دم با حبیب

یا حبیبی، یا حبیبی، یا حبیب

 

در غروب آفتاب عمر من

یافت فصل خون کتاب عمر من

 

در دل هر قطره‌خون بحری‌ست ژرف

کار عشق است این کاری بس شگرف

 

این کتاب از عشق تو شیرازه یافت

اعتباری بیش از اندازه یافت

 

دیدم آخر آنچه را نادیدنی است

راستی نادیدنی‌ها دیدنی است

 

محمد علی مجاهدی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار محمد علی مجاهدی ---------

در ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله)

 

چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت

در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت

 

احمد ازو، ‌پیام جهان آفرین گرفت

یعنی: برای فاطمه، یک اربعین گرفت

 

شکر خدا، که گلبن احمد به گُل نشست

ز انفاس دوست، باغ محمد به گُل نشست

 

روزی که مکه، عطر پر جبرئیل داشت

در سر، اَمین وحی، هوای خلیل داشت

 

بهر خدیجه، مژده‌ رب جلیل داشت

صبر جمیل، وه که چه اجری جزیل داشت

 

بر خاتم رسل، سخن از سلسبیل گفت

بس تهنیت ز جانب حق، جبرئیل گفت

 

گفتا که حق، دعای تو را مستجاب کرد

شام تو را ، جنیبه‌کش آفتاب کرد

 

نامی برای دختر تو انتخاب کرد

و آن را ز لطف، زیور و زیب کتاب کرد

 

ز آن در نُبی خدای تو نامید کوثرش

تا بی وضو کسی نبَرد نام اطهرش

 

ای گلبُنی که یاس تو، عطر بهشت داشت

سر بر خطَت مُدام، خط سرنوشت داشت

 

مریم، کمی ز مِهر تو را در سرشت داشت

کآن قدر اعتبار به دیر و کنشت داشت

 

تو عصمت خدا و بهشت محمدی

تو مفتخر به ام‌ابیهای احمدی

 

ای اسوه‌ محبت و، ای مظهر عفاف!

ای روز و شب فرشته به کوی تو در طواف

 

ای بوده با صفات خدایی در اتّصاف

نامی اگر به‌جاست ز سیمرغ و کوه قاف،

 

درک مقام توست که امکان‌پذیر نیست

ورنه تو را به عالم امکان، نظیر نیست

 

شادابی حیات، ز انفاس فاطمه‌ست

دور فلَک، ز گردش دستاس فاطمه‌ست

 

فضه، خجل ز دست پر آماس فاطمه‌ست

از گل لطیف‌تر دل حساس فاطمه‌ست

 

قلب رسول، شیفته‌ زندگانی اش

جان علی، فریفته‌ مهربانی اش

 

گفتی از او مدینه مُنوّر شود که شد

از عطر ناب یاس، معطر شود که شد

 

جاری به دهر، چشمه کوثر شود که شد

می‌خواست حق که خصم تو اَبتر شود که شد

 

دنیا پر از ذَراری زهرای اطهر است

والله، جای گفتن الله اکبر است!

 

روزی که یاس فاطمه تکثیر می‌شود

اسلام در زمانه فراگیر می‌شود

 

عالم پر از شمامه تکبیر می‌شود

دنیایی از مکاشفه تصویر می‌شود

 

آید ندا که کعبه مقصود می‌رسد

از گرد راه، مهدی موعود می‌رسد

 

 محمد علی مجاهدی (پروانه)

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار محمد علی مجاهدی ---------

حضرت امام زمان (عج)

 

نشدی غائب از اندیشه که پیدا کنمت

تو هویداتر از آنی که هویدا کنمت

 

چشم دل, روشنی از مهر رخت می گیرد

گم نکردست ترا دیده , که پیدا کنمت

 

گرچه یک لحظه جدا ازتونبودم همه عمر

باز از شوق به هر لحظه تمنا کنمت

 

اشک, نگذاشت تماشائی رویت باشم

سببی ساز که بی پرده تماشا کنمت

 

بس که با خلق زحسن تو سخن می گویم

ترسم آخر که مه انجمن آرا کنمت

 

ای دل ! از تیرگی آینه خویش منال

دامنی اشک بیاور که مصفا کنمت

 

همچو آیینه اگر پاک و مصفا گردی

محو رخساره جانانه , سراپا کنمت

 

در ره عشق , مدد از خرد خام مگیر

تا به تدبیر جنون ,واله و شیدا کنمت

 

شعله ای از قبس طور جنون گیر وبسوز

تایه صحرای طلب, بادیه پیما کنمت

 

لن ترانی شنوی گر« ارنی» گوئی باز

پرده افکندم ازاین راز که بینا کنمت

 

یک جهان درد اگر رو به تو آورد , بیا

تاکه روسوی وی آورده مداوا کنمت

 

در غم مهدی موعود چو (پروانه) بسوز

تا چو او جرعه کش جام تولا کنمت

 

محمد علی مجاهدی (پروانه)

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار محمد علی مجاهدی ---------

عرض اردات به اهلبیت (علیهم السلام)

 

چشمی که هست محو تماشای اهل بیت

بیند جمال دوست، به سیمای اهل بیت

 

وجه خدا که رنگ تعلق پذیر نیست

پیداست در جمال دل آرای اهل بیت

 

نور خدا که موسی عمران طلب کند

شد جلوه گر به سینه ی سینای اهل بیت

 

هر کس که دید، دین و دل خود ز دست داد

ای جان فدای طلعت زیبای اهل بیت

 

نازم به عاشقی که شود گاه احتضار

آئینه وار، محو تماشای اهل بیت

 

خواهی که خیمه بر زبر نه فلک زنی

شو خاک پای عاشق شیدای اهل بیت

 

اینجا بود که ذره شود رشگ آفتاب

غافل مشو ز همت والای اهل بیت

 

کس را زیان محبت آل علی نداشت

سودست حاصل تو، ز سودای اهل بیت

 

سود ایشان به نقد دو عالم نمی دهی

گر پی بری به سر سویدای اهل بیت

 

صاحب دل است آنکه به دل، ره نمی دهد

جز مهر خاندان و تولای اهل بیت

 

خیل ملک چو کعبه طوافش کند مدام

آن خانه دلی که بود جای اهل بیت

 

آن تربتی که هست شفا بخش دردها

گردی بود ز خاک کف پای اهل بیت

 

آب حیات، رشحه یی از چشمه ی ولاست

اکسیر زندگی ست تولای اهل بیت

 

از یاد برده ایم شراب طهور را

زان کوثری که هست به مینای اهل بیت

 

همواره موج می زند از فیض لایزال

دریای بیکران و گهر زای اهل بیت

 

بی اذن، جبرئیل امین پا نمی نهد

اندر حریم پاک و مصفای اهل بیت

 

صدها گره ز کار من و تو کنند باز

مشگل گشاست دست توانای اهل بیت

 

جز شرم نامه، نامه ی اعمال ما نبود

گر خود نمی رسید به امضای اهل بیت

 

ما زنده ایم از دم مهدی عج، ولی عصر

ای جان ما فدای مسیحای اهل بیت

 

(پروانه) زاد راه تو گردد گه رحیل

اشکی که ریخت چشم تو، در پای اهل بیت

 

 استاد محمد علی مجاهدی (پروانه)

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار محمد علی مجاهدی ---------

غدیر خم

 

چشمه ها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر

باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر

 

فصل باران بود و رویش، فصل سبز زیستن

خنده، گل می کرد بر لبهای صحرا در غدیر

 

بود پیدا در زلال جاری تکبیرها

نقطه پایان عمر تشنگی ها در غدیر

 

جبرئیل آمد که: بلِّغ یا محمّد! زانکه نیست

این تجلّی را مجال جلوه إلاّ در غدیر

 

رفت بالا از جهاز اشتران و خطبه خواند

خطبه ای شورآفرین و شورافزا در غدیر

 

تا که بردارد پیمبر پرده از رازی بزرگ

کرد بیرون زآستین دست خدا را در غدیر

 

عرشیان، در اشتیاق خاکیان می سوختند

تا علی با دست احمد رفت بالا در غدیر

 

«گفت: هرکس را منم مولا، علی مولای اوست»

کرد گل، گل نغمه احمد چه زیبا در غدیر!

 

نخل سَرسبز نبوّت شد گل آرا، تا که شد

از فروع دین: تولاّ و تبرّا، در غدیر

 

دستِ رد بر سینه اغیار می زد آشکار

«عادِ مَن عاداهِ» او افکند غوغا در غدیر

 

گاه بیعت بود و، بدعت پا به پای فتنه ها

خیمه می زد در کنار آرزوها در غدیر

 

خشمهای شعله ور، پژواک کینِ جاهلی

خطِّ سیر خود جدا کرد آشکارا در غدیر

 

یاد دارید ای زلالی فطرتان مِی پرست!

پیر مِیخواران صفا می کرد با ما در غدیر؟!

 

یاد دارید ای قیامت قامتان! مولا علی

از قیام خود قیامت کرد برپا در غدیر؟!

 

کهکشان در کهکشان، اشراق بود و روشنی

از طلوع آفتابِ عالمْ آرا، در غدیر

 

طور بود و نور بود و کشف و اشراق و شهود

شد بهشت آرزوها آشکارا در غدیر

 

لَنْ تَرانی گو، ترانی گوی شد تا جلوه کرد

با تماشایی ترین تصویر، مولا در غدیر

 

خُم به جوش آمد که: ساقی، ساقی کوثر شدهست

مِی ز چشم مست ساقی، باده پیما در غدیر

 

هرچه پیمودید یاران باده، بادا نوشِتان!

با حریفان گفت ساقی: نوش بادا در غدیر

 

گل سرود شوق را هستی به لب دارد که: من

آنچه راگم کرده بودم، گشت پیدا در غدیر

 

محمد علی مجاهدی (پروانه)

 

----------- متن اشعار محمد علی مجاهدی ---------

در مدح حضرت علی (علیه السلام)

 

چون وجود مقدس ازلی

شاهد دلربای لم یزلی

 

وقت پیمان گرفتن از ذرات

با صدایی رسا و بانگ جلی

 

«اولست بربکم» فرمود

پاسخ آمد از هر طرف که: بلی

 

تا بسنجد عیارشان، افرودخت

آتشی در کمال مشتعلی

 

داد فرمان، روند در آتش

تا جدا گردد اصلی از بدلی

 

فرقه‌یی ز امر حق تمرد کرد

گشت مطرود حق ز پر حیلی

 

با شقاوت قرین و مد شد

شد پریشان ز فرط منفعلی

 

فرقه دیگری در آتش رفت

ز امر یزدان قادر ازلی

 

نادر شد بهرشان چو خلد برین

که بود این سزای خوش عملی

 

با سعادت قرین شد و همدم

گشت مقبول حق ز بی خللی

 

بهر این فرقه حق عیان فرمود

جلوات نبی و نور ولی

 

که منم نور احمد مختار

مهر من نیست غیر مهر علی

 

ناگهان شد عیان در آن وادی

نور مولا علی ز بی حللی

 

چون به خود آمدند، می‌گفتند

در حضور خدای لم یزلی

 

که: علی دست قادر ازلی‌ست

رشته ما سوا به دست علی‌ست

 

محمد علی مجاهدی

 

----------- متن اشعار محمد علی مجاهدی ---------

در احوالات حضرت علی اکبر (ع)

 

روز عاشورا که روز عشق بود

جان یاران پر ز سوز عشق بود

 

بانگ می زد ساقی بزم بلا

عاشقان را آشکار و برملا

 

کای گروه باده خواران الست

باید از جام بلا گردید مست

 

از در و دیوار می بارد بلا

تا کند خیل شما را مبتلا

 

باده خواران! همدم ساقی شوید

سرخوش از جام هوالباقی شوید

 

همتی، هنگام مستی کردن است

وقت رو سوی بلا آوردن است

 

نیست هوشیاری ز سرمستان روا

ترسم از یزدان بدا آید، بدا

 

باده خواران گرد او گشتند جمع

جانشان پروانه شد بر گرد شمع

 

هر که را در حد خود می ریخت می

تا کند این راه را مستانه طی

 

تا مبادا مستیش افزون شود

حالتش از باده دیگرگون شود

 

مستی اکبر ز یاران بیش بود

جام را از دست ساقی می ربود

 

هر چه می در ساغرش می ریخت او

می شنید از او که ساقی باده کو؟

 

ساغرم پر کن دمادم از شراب

تا کند هر ذره ام را آفتاب

 

کی توان سرمست شد زین یک دو جام؟

باده نوشی خوش بود، اما مدام

 

خوش بود با می مدام آمیختن

باده را دائم به ساغر ریختن

 

باده بی اندازه باشد خوشتر است

مرد این میدان، علی اکبر است

 

ساقی دانا دل، صافی ضمیر

گفت با او هر چه خواهی باده گیر

 

آنقدر می از سبوی هو کشید

تا که رنگ او گرفت و هو کشید

 

رو سپس بر جمع میخواران نمود

پرده از راز دل خود برگشود

 

کای گروه باده خواران، الوداع

ترسم این مستی مرا آرد صداع

 

صحتم آهنگ بیماری کند

مستیم رو سوی هوشیاری کند

 

ترک جان گفتن به مستی، خوش تر است

بهر او مردن ز هستی خوش تر است

 

این بگفت و سوی میدان رو نهاد

پا به میدان لقای هو نهاد

 

هستی موهوم را معدوم کرد

خویش را قربانی قیوم کرد

 

رفت بیرون از جهات و از قیود

طلعت حق گشت در چشم شهود

 

چون حسین این جلوه را نظاره کرد

جامه بر تن از تحیر پاره کرد

 

کاین چه رسم عشق بازی با خداست؟

اکبر است این در تجلی؟ یا خداست؟

 

چون شنید انی انا الله از درون

کرد خود نعلین را از پا برون

 

سر برهنه جانب یاران دوید

پا برهنه سوی میخواران دوید

 

کاینک اکبر در تجلی گاه اوست

دیگر اکبر نیست آنجا، بلکه هوست

 

هر چه می بیند آیات وی است

عالم امکان ظهورات وی است

 

در فنای ما بقا دارد حضور

لای ما، الا در آرد در ظهور

 

بنگرید ای باده خواران آشکار

در جمال اکبرم رخسار یار

 

هر که را میل تماشای خداست

رو کند آنجا که طور کبریاست

 

جمله مست از جام آگاهی شدند

باده خواران اکبراللهی شدند

 

هر که از آن باده ساغر می کشید

نعره ی الله اکبر می کشید

 

زان سپس در عرصه غیب و شهود

ذکر تسبیح ملک، تکبیر بود.

 

جناب آقای محمد علی مجاهدی پروانه

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار محمد علی مجاهدی ---------

در احوالات حضرت ابوالفضل (علیه السلام)

 

دیده ام در کربلای دست تو

عالمی را مبتلای دست تو

 

کربلا اینقدر شیدایی نداشت

بی تو و بی ماجرای دست تو

 

می کشد این حسرتم آخر که کاش

بود دست من بجای دست تو

 

شط بدان طبع رسا گیرم نساخت

یک دوبیتی در رسای دست تو

 

علقمه در علقمه تکثیر شد

موج پژواک صدای دست تو

 

دیدم از آغاز پایانی نداشت

قصه خونگریه های دست تو

 

چشم من با گریه می بندد دخیل

بر ضریح با صفای دست تو

 

هر که با دست تو دارد عالمی

من که می میرم برای دست تو

 

تا همیشه دست تو مشکل گشاست

ای خدا مشکل گشای دست تو

 

اوفتاد از پا امام عاشقان

تا که خالی دید جای دست تو

 

خم شد و برداشت و با احترام

بوسه زد بر پاره های دست تو

 

سایه هم همسایه نامحرمی است

گرچه می افتد به پای دست تو

 

ای به سودای تو اسماعیل ها

سر نهاده در منای دست تو

 

کعبه در سوگ تو می پوشد سیاه

تا نشیند در عزای دست تو

 

آب پاکی روی دست آب ریخت

ای به قربان صفای دست تو

 

 محمد علی مجاهدی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار محمد علی مجاهدی ---------

غزل

 

گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب

جان به لب آمده از درد خدا را دریاب

 

اگر از دولت وصل تو مرا نیست نصیب

گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب

 

به امیدی به سر کوی تو روی آوردیم

شهریارا ! به د ر خویش گدا را دریاب

 

دل ما را به شب هجر فروغی بفرست

شبرو وادی اندوه و بلا را دریاب

 

سنگها می خورم ازدست جنون دل خویش

من  دیوانه انگشت نما را دریاب

 

به وفاداری تو شهره شهرم ای دوست

ز وفا معتکف کوی وفا را دریاب

 

سالها رفت که از جام محبت مستم

من دردی کش صهبای ولا را دریاب

 

کاروان رفت ومن ازهمسفران دورم دور

من از قافله شوق جدا را دریاب

 

راه باریک وبسی پر خطروتاریک است

سببی ساز و دراین مهلکه ما را دریاب

 

تا دلم بار غم عشق به منزل فکند

شهسوارا ! من افتاده ز پا را دریاب

 

تا فغان دل غمد یده ما را شنوی

نا زنینا ! سحر ی با د صبا را دریاب

 

دوش رویای لب نوش تو با من می گفت

کا ی شهید غم من ! آ ب بقا را دریاب

 

سوی پروانه نظر کن که دعا گوی تو باد

گنه آلوده خود را به مدارا دریاب

 

محمد علی مجاهدی (پروانه)

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار محمد علی مجاهدی ---------

در مدح حضرت امام رضا (علیه السلام)

 

عارف اگر زشعشعه هو تو را شناخت

سالک زقدر و منزلت” او” تو را شناخت

 

بیدل به خلق و خوی خداجو تو را شناخت

من بنده کسی که چو آهو تو را شناخت

 

پیچید چو نی نوای تو در بند بندمان

یا ثامن الائمه رها کن زبندمان

 

خورشید با جمال جمیلت جمیل نیست

بر درگه جلال تو گردون جلیل نیست

 

جایی که همرکاب تو غیر از ” خلیل” نیست

دیگر مجال پر زدن جبرئیل نیست

 

وقتی به محضر تو شرفیاب می شوم

از شرم شعله می کشم و آب می شوم

 

کوثر پیاله زشراب طهور توست

طور شهود پرتو فاش ظهور توست

 

سینای جلوه شاهد نور حضور توست

خورشید هم از آینه داران نور توست

 

چشمم که محو حسن ملیح تو می شود

اشکم دخیل بند ضریح تو می شود

 

خواهی بخوان به پیشم و خواهی جواب کن

یا لطف کن به حال دلم یا عتاب کن

 

یا بیش از این خراب غمت را خراب کن

اما مرا ز زمره یاران حساب کن

 

مپسند بار خواهش ما را به ذمه ات

سوگند می دهم به جواد الائمه ات

 

آن زایرم که آمده با دست خالی ام

رحمی به دل شکستگی و خسته حالی ام

 

بال و پری ببخش به بی دست و بالی ام

کز شاعران حضرت مولی الموالی ام

 

پرواز را زخاطر خود بریده ایم ما

هر چند زنده ایم ولی مرده ایم ما

 

هر جا که می رویم خیال تو می کنیم

در باغ گل خیال مجال تو می کنیم

 

صدها غزل نثار غزال تو می کنیم

با این بهانه یاد وصال تو می کنیم

 

تا لطف خویش بیشتر از پیش کرده ای

ما را کبوتر حرم خویش کرده ای

 

محمد علی مجاهدی (پروانه)

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار محمد علی مجاهدی ---------

 حضرت امام زمان (عج)

 

روی تو را ز چشمه ی نور آفریده اند

لعل تو، از شراب طهور آفریده اند

 

خورشید هم به روشنی طلعت تو نیست

آئینه ی تو را ز بلور آفریده اند

 

پنهان مکن جمال خود از عاشقان خویش

خورشید را برای ظهور آفریده اند

 

خیل ملک ز خاک در آستان تو

مشتی گرفته، پیکر حور آفریده اند

 

عمری اسیر هجر تو بود و فغان نکرد

بنگر دل مرا چه صبور آفریده اند

 

از نام دلربای تو همّت گرفته اند

تا برج آخرین شهور آفریده اند

 

عشّاق را به کوی وصال تو ره نبود

این راه دور را به مرور آفریده اند

 

(پروانه) را در آتش هجران خود مسوز

کو را برای درک حضور آفریده اند

 

محمد علی مجاهدی (پروانه)

 

----------- متن اشعار محمد علی مجاهدی ---------

در احوالات حضرت فاطمه (سلام الله)

 

مبادا باغبانی در بهاران

خزانِ نخل بارآور ببیند

 

مبادا در بهار زندگانی

که نخلی ، چیده برگ و بر ببیند

 

مبادا عندلیبی لانه ی خویش

ز برق فتنه در آذر ببیند

 

چه حالی دارد آن مرغی که از جفت

به جا در لانه مشتی پر ببیند

 

وز آن جانسوزتر احوال مرغی است

که جای لانه ، خاکستر ببیند

 

ندارد کودکی طاقت که نیلی

ز سیلی صورت مادر ببیند

 

گل سرخ ست مادر ، کی تواند

رخ خود را چو نیلوفر ببیند

 

هزاران بار اجل بر مرد خوش تر

که سیلی خوردن همسر ببیند

 

چه حالی می کند پیدا خدایا!

اگر این صحنه را ، حیدر ببیند؟

 

مگو رو کرده پنهان تا مبادا

رخش را ، ساقی کوثر ببیند

 

تواند آن که مولا بی نگاهی

رخ محبوبه ی داور ببیند

 

خسوف مه ، کسوف آفتاب ست

نخواهد خصم بد اختر ببیند

 

میان شعله ، در از درد نالید

که یا رب قاتلش کیفر ببیند

 

ولی از روی مولا شرم دارد

که مسمارش به خون اندر ببیند

 

چه سان مولا از این پس خانه ی خویش

تهی از دخت پیغمبر ببیند؟

 

نهان کن چادر و سجّاده اش را

مبادا زینب مضطر ببیند

 

برو دیوار و در را شستشو کن

مگر این صحنه را کمتر ببیند

 

محمد علی مجاهدی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">