متن نوحه

اشعار برگزیده مرحوم صغیر اصفهانی

مجموعه اشعار آیینی و مذهبی مرحوم صغیر اصفهانی در مدح و رثای اهلبیت علیهم السلام ، متن نوحه از مرحوم صغیر اصفهانی

---

حضرت موسی ابن جعفر (ع)

 

آن موسی جعفر که ز قدر و شرف و جاه

موسی و شعیب اَند وِرا بندهء درگاه

در طور ، از او ساز شد آوازِ اَناالله

آن وادی ایمن که بوَد تربتِ آن شاه

فرشی ست که با عرشِ الهی زده پهلو

 

تنها نه مَلک بر درِ او آمده دربان

کز بهرِ غلامیش ز جان تاخته غلمان

سازند مگر کُحلِ بصر از دل و از جان

حورانِ بهشتی به درِ آن شهِ ذیشان

روبند غبارِ رهِ زوّار به گیسو

 

ای زادهء زهرا ، خلفِ سیّدِ لولاک

در بزمِ عزای تو مَلک با دلِ صد چاک

بال و پرِ خود فرش کند بر زیرِ خاک

از شمعِ حریمِ تو یکی شعله در افلاک

بیضا شد و چون فضلِ تو رخ تافت به هر سو

 

گر بسته به زنجیر ، تو را خصمِ سیه دل

کِی کاسته شد رتبهء شیران ز سلاسل

گردون پیِ تعظیمِ تو اینسان شده مایل

با کوی تو هرگز نتوان کرد مقابل

گر گنبدِ مینا بُوَد و روضهء مینو

 

روی تو به نورِ احمدی آمده مظهر

شخصِ تو به شرعِ نبوی سیّد و سَرور

بی مِهرِ تو ای نو گلِ گلزارِ پیمبر

بر پای نخیزد به دمن لالهء احمر

وز خاک نرویَد به چمن سنبلِ خوشبو

 

پوئیم گر امروز تو را راهِ محبّت

دیگر چه غم از وحشتِ فردای قیامت

از ما کنی آن روز گر از لطف ، شفاعت

بی رنج و تَعَب جای نمائیم به جنّت

با اینکه نیاید گُنهِ ما به ترازو

 

ای نورِ خدا ، شمعِ هدی' ، مصدرِ ایمان

دریای عطا ، بحرِ سخا ، منبعِ احسان

ای یوسفِ آل نبی ، ای مظهرِ یزدان

افسوس که گردید تو را جای به زندان

از کینهء دیرینهء هارونِ جفاجو

 

صد آه که چون از ستمِ قومِ ستمکار

بنشست تو را زهرِ جفا بر دلِ افکار

افروخته شد خرمنِ جانت همه یکبار

وز درد شدی باغل و زنجیرِ گرانبار

غلطان به روی خاک ز پهلوی به پهلو

 

ای شاهِ حجازی ّبه چه تقصیر به بغداد

مسموم نمودند تو را از رهِ بیداد

ما را غمِ قتلِ تو شها کی رود از یاد؟

الحق که بوَد ناسخِ بد فعلی شدّاد

ظلمی که عیان گشت از آن فرقهء بدخو

 

کلبِ تو (صغیر) ، آنکه تو را هست ثناخوان

کمتر بوَد از مور و تو برتر ز سلیمان

رانِ ملخش تحفه که در بخششِ عصیان

ضامن شَویَش نزدِ خدا از رهِ احسان

ای زادهء آزادهء تو ضامنِ آهو.

 

گلچینی از صغیر اصفهانی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار صغیر اصفهانی ---------

زبانحال حضرت زینب (س) به زمین کربلا

 

ای زمین کربلا  ای معدن کرب و بلا

وادی محنت مقام غم  مکان ابتلا

 

چون روان شد کاروان شام با درد و محن

با زبانحال زینب داشت برلب این سخن

 

ای زمین کربلا این کشته جانان من است

جان من از جان عزیزش دارکاین جان من است

 

ای زمین کربلا این میهمان خوانی نبود

اب برمهمان ندادن شرط مهمانی نبود

 

ای زمین کربلا مگذار که ازارش کنند

بیش از این ظلم و ستم بر جسم افکارش کنند

 

ای زمین کربلا گشتی تو چون بر من مقام

شد مرا محنت قرین و شد مرا راحت حرام

 

ای زمین کربلا خاکت به غم آمیختند

درتو ازکین خون سبط مصطفی را ریختند

 

ای زمین کربلا من شش برادر داشتم

قاسم و عبدلله و عباس و اکبرداشتم

 

درتو کشتند ازجفا لب تشنه باران مرا

درتو افکندند درخون گلعذاران مرا

 

میروم اکنون بسوی شام با حال فگار

درکف اعدا اسیر و دستگیر و خوارو زار

 

نه دگردارم برادر تا زغم شادم کند

یا که ازدست سنان و شمرآزادم کند

 

نه علی اکبر که تا بینم قددلجوی او

نه علی اصغرکه تا بوسم رخ نیکوی او

 

سربسر گشتند مقتول آن به تیغ و آن به تیر

مانده بر جا زینب و جمع پریشان و اسیر

 

مرحوم صغیر اصفهانی

منبع کانال گنجینه گذشتگان

 

----------- متن اشعار صغیر اصفهانی ---------

در مدح حضرت امام جواد (علیه السلام)

 

شه فرشته خدم آفتاب کشور دین

محیط لطف و کرم پیشوای اهل یقین

 

برای خدمت او خادمی است روح الامین

زکاخ رفعت او پایه ایست چرخ برین

 

زهی امیر که آمردرآسمان و زمین

زهی علیم که عالمبهرخفی و جلی

 

زهی جواد که جودش سپهردرآید

بهر شب ازکرمش سیم ازقمر یابد

 

به هرصباح زخورشید قرص زریابد

صدف زفیض عظیمش بدل گهریابد

 

اگرمحیط زجودکفش خبریابد

بخود فرو رود از فرط عجز و منفعلی

 

ولای او بدل هرکه گشت جای گزین

بدست صاحب دل اوفتاده حبل متین

 

برد زتوده خاکش به کاخ علیین

کشد زقعر حضیضش به اوج چرخ برین

 

اگر به حشر کس آن نام برسقرخواند

شود فسرده چو یخ باکمال مشتعلی

 

الا منیرمه آسمان معصومی

که داد جافلکت درمحاق مسمومی

 

نمود خصم جفا جو شهیدت از شومی

بباغ عمرتو زد سم سموم محرومی

 

تو ایکه چون تو و آباء تو به مظلومی

رضا نداده کسی برقضای لم یزلی

 

همین نه بهر تو چرخ آتش جفا افروخت

که بهریک ازاولاد مصطفی افروخت

 

زیاده ازهمه دردشت نینوا افروخت

برای خرمن مظلوم کربلا افروخت

 

شرار آتش غم جان ماسوا آموخت

عدو بخیمه شه زد چوآتش ازدغلی

 

منم (صغیر)خدیوا که مدح خوان توام

مدیح خوان تو و صاف خاندان توام

 

گهی تفکردر سوزش نهان توام

گهی تذکر در ناله و فغان تو ام

 

اگرچه روسیهم کلب آستان تو ام

غمم نموده کسل وارهانم ازکسلی

 

صغیر اصفهانی

منبع کانال گنجینه گذشتگان

 

----------- متن اشعار صغیر اصفهانی ---------

در مدح امیرالمومنین

حضرت علی ابن ابی طالب (علیه السلام)

 

تویی آنکه سکه سلطنت، زده حق به نام تو یاعلی

که به جز خدای تو مطلع بود از مقام تو یاعلی

 

شده خلقت دو جهان اگر به دو حرف نیر کاف و نون

تویی آنکه خلقت کاف و نون، شده از کلام تو یاعلی 

 

نه همین قیام وجود را تو شدی سبب ز قیام خود

به خدا دوام وجود هم، بود از دوام تو یاعلی 

 

همه خاص و عام و شه و گدا، بخورند بی عوض و بها

همه روز روزی خویشتن، سر خوان عام تو یاعلی 

 

به دلیل وافی لافتی، پی نفی کفر و ثبوت دین

به معارک ازل و ابد، تویی و حسام تو یا علی 

 

شده خلق روح الامین، از آنکه به هر زمان و به هر زبان

به پیمبران پی امر دین، ببرد پیام تو یا علی 

 

تو به خلق هادی و رهبری، تو به حشر ساقی کوثری

چه خوشست حال کسی که می بخورد ز جام تو یا علی 

 

نبد ار مقام تولدت، نشدی هر آینه قبله گه

بود احترام حریم حق، همه ز احترام تو یا علی 

 

به دو کون فخر (صغیر) بس که نموده حلقه به گوش جان

به در کسی که ز جان و دل بود او غلام تو یاعلی

 

 صغیر اصفهانی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار صغیر اصفهانی ---------

در مدح امیرالمومنین

حضرت علی ابن ابی طالب (علیه السلام)

 

من که نی تدلیس در محراب و منبر می کنم

نی به خلوت می روم، آن کار دیگر می کنم

 

بی سبب خصمی همی ورزند با من حاسدین

کز چه رو مداحی آل پیمبر می کنم؟

 

آنچه می گویند در حق من امروز از عناد

روبرو در روز بی فردای محشر می کنم

 

گوی با آن کس که می گوید سخن از فضل خویش

من به حرف بی حقیقت، گوش کمتر می کنم

 

هر چه گوشم بشنود، اندازم آن را پشت گوش

هر چه می بینم به چشم خویش، باور می کنم

 

کوری چشم مخالف های ذکر یاعلی 

یا علی را هر چه بتوانم مکرر می کنم

 

تو مدد از هر که می خواهی بخواه، ای مدعی

من مدد تنها طلب از ذات حیدر می کنم

 

تو مدیح از هر که می دانی بگو، ای کور دل

من به جان مداحی مولای قنبر می کنم

 

تو ز هر خم، باده می خواهی به ساغر کن، که من

از غدیر خم ، می کوثر به ساغر می کنم

 

می شوم محبوب حق، از حب شاه اولیا

وال من والاه را بر خود مقرر می کنم

 

پیروان غیر را با شیعیان او چه حد

من کجا خر مهره را با در برابر می کنم

 

شهر علم مصطفی را در علی باشد، بلی

من گدائی هر می خواهم، از این در می کنم

 

از وصی می پرسم احکام نبی را ، وین راست

کسب فیض این برادر زان برادر می کنم

 

هر کسی دارد پناهی در جزا ، من چون ( صغیر)

جا به زیر پرچم ساقی کوثر می کنم

 

مرحوم صغیر اصفهانی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار صغیر اصفهانی ---------

حضرت امام زمان (عج)

و گریز به آمدن ذوالجناح

 

ای ماهِ من ، ای نورِ رخت غیرتِ مهتاب

ابروت هلالی است که بِربوده ز مَه تاب

دِه عقربِ جرّاره به پیراهن مه ، تاب

پس چون دلِ من پرتوی اندر دلِ مَه ، تاب

تا چون تنِ من افکنی اندر تنِ مه تب

 

ای خرمنِ گل کن گذری جانبِ گلزار

چون من به تو ، بین ، بلبلِ شوریده به گلزار

هان ای صنمِ خانگی ای شُهره ی بازار

بر دفعِ غمم ساغرِ مِی بازآ باز آر

کاین درد مرا باده دوائی است مُجرّب

 

تاراج دلی نیست که با ترکِ من آن نیست

با ترکِ من آن است که با ترکمنان نیست

ترکش نفسی نیست که تیرش به کمان نیست

جان بردنِ عشّاق از آن تیر گمان نیست

اِلّا که به مژگان کشد و جان دهد از لب

 

یا رب ز یمِ وصل بر این تشنه نم آید

وآن شوخ در این بزم به من چهره نماید

ساقی دهدم ساغر و‌ مطرب بسُراید

زآن پیش که روز و شبِ عمرم به سر آید

با نغمه خورم باده به هر روز و به هر شب

 

ای مطرب خوش نغمه بِبَر شور به شهناز

بر شور به شهناز و از آن شور به شه ناز

وآن لحظه که خیزد ز تو هم زمزمه هم ساز

یعنی چو شود قولِ تو با فعلِ تو همساز

از خویش مُجرّد کندم آن دو مُرکّب

 

ساقی بر ما جز قدحِ باده مَیاور

هر‌ چیز که داریم بَبَر و رهن و مِی آور

مِی آر و مخواه آنکه بگوییم کِی آور

نه قصّه ز جمشید و نه صحبت ز کِی آور

گو مدحِ امامی که به‌ مهدی است مُلقّب

 

ذاتی که خدا را بوَد از مرتبه مَظهر

شاهی که بوَد وارثِ میراثِ پیمبر

با شوکتِ احمد بوَد و صولتِ حیدر

دستش بوَد آن دست که شد فاتحِ خیبر

تیغش بوَد آن تیغ که شد قاتلِ مَرحَب

 

ذی جود وجودش سببِ خلقتِ عالَم

مقصود سجودش ز ملک سجده بر آدم

یک پایه ز قصرِ شرفش عرشِ مُعظّم

با دوستیش کافر در خُلد ، مُکرَّم

بی معرفتش مُسلِم در نار ، مُعذَّب

 

نوری که چو طالع شود از مطلعِ غیبت

خالی شود آفاق ز ظلمانی و ظلمت

شوئیده شود شرع ، ز آلایشِ بدعت

او حامی مذهب بوَد و ناصرِ ملّت

او ناصرِ ملّت بود و حامی مذهب

 

خصم ار زُحلی کرد چه نقصان به جلالش

ما مشتریانیم به بازارِ وصالش

مرّیخ کمین بنده ی خورشیدِ جمالش

صد زُهره عطارد ننویسد به مثالش

در پیشِ رخش ماهِ فلک چون مهِ نخشب

 

جویندهء ذاتش بوَد ار موسی عمران

گاهِ ارنی ، لن بوَدش حاصلِ عنوان

عیسی به شفاخانهء او سائلِ درمان

نامش نه اگر نقشِ نگین داشت سلیمان

طِیرش ز چه قاصد شد و بادش ز‌ چه مَرکب

 

ای نقطه ی مقصود که در صفحه ی تحریر

هر خامه به یک معنیت آورده به تفسیر

قومی پی تأویل و گروهی پی تدبیر

بخرام به توضیح و زبان آر به تقریر

تا بر همه معلوم شود مقصد و مطلب

 

یابن الحسن العسکری ، ای قائمِ بِالحق

مِشکاتِ مبین ، حاکمِ دین ، عادلِ مطلق

مصباحِ هدا ، نورِ خدا ، شاهِ موثّق

مصداقِ کتب ، رمزِ صُحُف ، میرِ مُصدَّق

مرآتِ صوَر ، فخرِ بشر ، عبدِ مُقرّب

 

ای مهدیِ قائم ، خلفِ سیّدِ ابرار

ایمان به تو ‌پاینده و دین از تو پدیدار

باز آی که دین شد به کفِ کفر گرفتار

افکنده محبّانِ تو را در کفِ کفّار

بیدادِ جهان ، جورِ فلک ، گردشِ کوکب

 

قربانِ تو و دردِ دلت ، کز غمِ ایّام

ریزی ز بصر اشک به هر صبح و به هر شام

گه گریه کنی از غم مظلومی اسلام

گه یادِ غمِ جدّ تو و آن کثرتِ آلام

بنمایدت از خون ، دل غمدیده لبالب

 

این ‌غم نرود از دلِ پر دردِ تو بیرون

کآن مَرکبِ بی راکبِ جدّ تو ز هامون

با زینِ نگون گشته و با یالِ پر از خون

آمد به درِ خیمه به احوالِ دگرگون

چون طایرِ بسمل که ‌به خون گشته مُخَضّب

 

چون اهلِ حرم ناله ی مرکب بشنیدند

از خیمه برون جمله سراسیمه دویدند

جز مرکبِ بی راکبِ آن شاه ندیدند

بس گریه نمودند و ز بس آه کشیدند

گردید جهان تیره تر از معجرِ زینب

 

با شورِ عرب ساز نمودند نوا را

کای پیکِ به خون غرقه خبر چیست خدا را؟

آمد ‌چه به سر صاحبِ تو سَرورِ ما را؟

بر ما که‌ پسندید چنین جور و جفا را؟

با آنکه ‌نبی راست حسین اَنسَب و اَقرَب

 

میگفت سکینه که اَیا غمزده حیوان

لب تشنه روان شد پدرم جانبِ میدان

دادند به او آبِ روان یا لبِ عطشان

گردید وجودش هدفِ نیزه و‌ پیکان

لب تشنه ، تنش ضربِ خَسان را شده مضرب

 

هر چند (صغیرم) بنگر شأنِ کمین را

کآورده به کف بختِ من این حبلِ متین را

تا یافته ام بندگی سَرورِ دین را

بالله نخرم سلطنتِ روی زمین را

با نقد ز کف دادن این عالی منصب.

 

مرحوم محمّد حسین صغیراصفهانی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار صغیر اصفهانی ---------

در مناقب حضرت

علی ابن موسی الرضا (علیه السلام)

 

زند هر صبح خورشید فلک بوس

بخاک آستان خسرو طوس

 

از آن رو کعبه خلقانرا مطاف است

که دائم کوی اورا در طواف است

 

صفا و مروه خاک اندر ره او

دل اهل صفا منزلگه او

 

رضا اندر دل صاحبدلان است

بهر دل او مکان دارد دل آنست

 

فلک را تابع امر قضا دان

قضارا بنده ای حکم رضا دان

 

از او خواهند با صد گونه ذلت

مراد خویش هفتاد و دو ملت

 

امید آرزومندان عالم

خداوند خداوندان عالم

 

خدا ظاهر ز مرآت وجودش

خلایق ریزه خوار خوان چودش

 

زهی احسان آن سلطان ثامن

که بر وحش بیابان گشته ضامن

 

شنیدستم که آن شاه غریبان

چو کردی از وطن عزم خراسان

 

بفرمودی که تا اهل عیالش

شوند از دیده اشک افشان بحالش

 

سیه پوشند بهر سوگواری

برای او کنند افغان و زاری

 

بپا کرد آن شه از اسرار دانی

لوای مرگ خود در زندگانی

 

بلی دانست آن دارای هر راز

که ناید زین سفر سوی وطن باز

 

بد آگه کز جفای خصم بیباک

فتد سرو قدش در طوس بر خاک

 

عیان میدید اندر دست مامون

همان انگور کز ان شد جگر خون

 

نه تنها زهر مامون جان شه سوخت

که بر جان جهانی آتش افروخت

 

اگر چه شد شهید آن سر ذوالمن

ولیکن بر نیامد کام دشمن

 

که او میخاست زان شاه یگانه

نباشد اسمی رسمی در زمانه

 

کنون بنگر جهانی پر ز نامش

شهان عالمی یکسر غلامش

 

به استقلال در ملک اللهی

فلک گوبد بنامش کوی شاهی

 

گمان میبرد مامون سیه دل

تواند حق حق را کرد باطل

 

الا ای آفتاب مشرق جان

که باشد مغربت خاک خراسان

 

(صغیرت) بنده ای از بندگانت

 چه جای بنده کلبی ز آستانت

 

 مرحوم صغیر اصفهانی

منبع کانال گنجینه گذشتگان

 

----------- متن اشعار صغیر اصفهانی ---------

در مدح حضرت امام حسن مجتبی (ع)

 

حق باز گلستان را اراست به زیبائی

بر هر لب جو سروی بر خاست برعنائی

چشم از همه سو نرکس بگشود بشهلائی

سنبل بدل اویزی زتبق بدل ارائی

ان عقل کند غارت وین هوش کند تاراج

 

شاهی که بود رویش در چرخ امامت ماه

نامش حسن و حسنش ائینه ذات الله

فرمانده هفت اختر بر یا کن و نه خرگاه

ان سید عالی قدر ان سرور عالی جاه

ان شاه فلک اورنگ ان میر ملک افواج

 

دریای حقیقت را هم کشتی و هم ساحل

هم کامل و هم بخرد  هم بخرد و هم کامل

جز سالک او هالک جز مسلک او باطل

صد موسی بن عمران بر درگه او سائل

صد عیسی بن مریم بر بندگیش محتاج

 

بگرفته  ز حلم او شرع نبوی رونق

هر سوء ز وی بیرون هر قدس بدو ملحق

گر خلقت او خواهی از نور خدا مشتق

ور رتبه او جوئی هم از حق و هم باحق

نی درصفت افراد نی در روش ازواج

 

بی مرحمتش در باغ از خاک نروید گل

بی جلوه بر گل شیدا نشود بلبل

اوا نکشد قمری غوغا نکند طغرل

شهلا نشود نرکس بویا نشود سنبل

دلکش نشود گلبن قامت نفرازد کاج

 

ذاتیکه بجز از حق از کنه وی اگه نیست

زیرا که بجز الله کس عارف بالله نیست

کفر است اگر گویند از عیب منزه نیست

بی دوستیش هر گز کس را بجنان ره نیست

در دیر اگر ترسا در کعبه اگر حجاج

 

اوخ که دل زارش از درد و غم ازردند

از زیر قدومش گه سجاده زکین بردند

گه نوک عصا اورا بر بای بیفشردند

از نسبت نا لایق جانش ز چه افسردند

شاهی که بسر بودش تاج نسب از معراج

 

برورده زهرائی چون جد و بدر معصوم

بودند بی قتلش ان قوم ز حق محروم

تا عاقبتش کردند از زهر جفا مسموم

گردید (صغیر) از جان مداح بر ان مظلوم

میگوید از او مدحت می بوید از او منهاج

 

 مرحوم صغیر اصفهانی

منبع کانال گنجینه گذشتگان

 

----------- متن اشعار صغیر اصفهانی ---------

در مدح حضرت امام محمد باقر (علیه السلام)

 

ای زسرو قد رعنا بر صنوبر طعنه زن

وی زماه روی زیبا مهر را رونق شکن

 

ای تو شمع انجمن از فرط حسن و دلبری

هر کجا دارند خوبان دو عالم انجمن

 

کی توانم کرد وصف و چون توانم داد شرح

زآنچه مهرت  میکندای سرو قد باجان من

 

شبل حیدر سبط پیغمبر خدیو انس و جان

مخزن علم النبیین کاشف سر و علن

 

حضرت باقر ضیائ  دیده خیر النسا

حامی شرع رسول الله هوادار سنن

 

کوی او چون خانه حق قبله اهل یقین

اسم او چون اسم اعظم دافع رنج و محن

 

هم بادم شد مغیث و هم بنوح آمد معین

هم به عیسی گفت کلم هم به موسی گفت لن

 

او دوای علت ایوب اندر چشمه ریخت

او شفا بر دیده یعقوب داد از پیرهن

 

از ولای او چو ابراهیم را بود آبرو

آتش نمرود بر وی گشت ریحان و سمن

 

کرده مر فرعونبان را قهر او خوار و ذلیل

داده اسرائیلیانرا لطف او سلوی و من

 

این عجب نبود که گویم گر بگوید کن شود

عالمی بر پا بامر آن ولی موتمن

 

گر دهد فرمان قضارا افکند بهر هلاک

گردن اعدای دینرا از رگ شریان رسن

 

من چگویم وصف ذاتش جز که عجز آرم به پیش

در دریای حقیقت را که میداند ثمن

 

خصم اگر ورزید کین با وی فزودش عز و جاه

مر سلیمان را نکاهد فدرکین اهرمن

 

طعنه بر عرش برین هر دم زند ارض بقیع

تا که آن نور الهی یافت اندر وی وطن

 

دوستانش چون (صغیر) آزاد از قید هموم

دشمنانش در حصار غم چو مور اندر لگن

 

مرحوم صغیر اصفهانی

منبع کانال گنجینه گذشتگان

 

----------- متن اشعار صغیر اصفهانی ---------

در مدح حضرت معصومه (سلام الله)

 

مزار دختر موسی زبس فشاند نور

بجلوه عرصه قم گشته رشک وادی طور

 

تبارک الله از این صحن و بارگاه و حرم

که میزند زصفا طعنه بر بهشت و قصور

 

اگر بنای فلک رو نهد بویرانی

همیشه این حرم و بارگه بود معمور

 

ز خاندان ولایت در این مکان گنجیست

که نفس شاه ولایت بود ورا گنجور

 

ز دودمان کریمان کریمه ای اینجاست

که لحظه لحظه کرامت از او رسد بظهور

 

شوند مورد اکرام وی فقیر و غنی

برند بهره زانعام وی اناث و ذکور

 

بحکم محکم لولاک از مهیمن پاک

بود ز خلقت افلاک جد او منظور

 

بعزم طوس سفر کرد و شد بقم مدفون

ولیک بادلی از حسرت رضا مهجور

 

در أرزوی برادر چو شمع سوخت ولی

دریغ و درد که نائل نشد بدرک حضور

 

بمرک کرد علاج فراق را که نبود

دگر تحمل هجر برادرش مقدور

 

مزار حضرت صدیقه در مدینه اگر

برای مصلحت از دیده ها بود مستور

 

مزار دختر اورا بقم زیارت کن

که هست بی سخن ایجاد هر دو از یک نور

 

بسی زیارت معصومه را فضیلت و قدر

بود ز گفته معصوم در کتب مسطور

 

در این مقام مودت در أ که در قرأن

بود مودت قربی زقول حق مذکور

 

بجو به أل پیمبر توسل از دل و جان

برای ایمنی از التهاب یوم نشور

 

(صغیر) گفت به شمسی برای تاریخش

ز صدق گرد از این درب  طره رو بدحور

 

مرحوم صغیر اصفهانی

منبع کانال گنجینه گذشتگان

 

----------- متن اشعار صغیر اصفهانی ---------

جلالت حضرت زینب کبری (سلام الله)

 

صبر از زبان عجز ثنا خوان زینب است

عقل بسیط واله و حیران زینب است

 

در آیه در صحایف علوی بمدح صبر

نازل بر انبیا شده در شان زینب است

 

ایوب صابر است ولی در مقام صبر

انصاف ده که ریزه خور خوان زینب است

 

در قنلگاه نعش برادر بروی دست

بگرفت کی خدای من این جان زینب است

 

قربانی توست بکن از کرم قبول

کار چنین بعهده ایمان زینب است

 

در خطبه اش که کوفه از آن شد سکوت محض

گوئی که ممکنات بفرمان زینب است

 

ابن زیاد خائف و لرزان و مفتضح

در بزم شرب خویش ز عنوان زینب است

 

برهم زن اساس ستمکاری یزید

قول بلیغ و تطق ذرخشان زینب است

 

خون حسین گشت مرکب برای دین

اما صحیفه سینه سوزان زینب است

 

ترویج دین اگرچه بقتل حسین شد

تکمیل وی بزلف پریشان زینب است

 

مرحوم صغیر اصفهانی

منبع کانال گنجینه گذشتگان

 

----------- متن اشعار صغیر اصفهانی ---------

احوالات جناب حبیب ابن مظاهر (ع)

 

از سخن سنجى من آشفته حال‏

شرح حال عشق را کردم سئوال‏

 

گفت من آگه نیم ز اسرار عشق‏

مات و حیران مانده‏ام در کار عشق‏

 

اینقدر دانم که عشق بى نظیر

هست اندر کشور هستى امیر

 

ملک را او پادشاهى مى‏کند

حکم از مه تا به ماهى مى‏کند

 

آسمان چون گوى در میدان اوست

دور زن از لطمه‏ى چوگان اوست‏

 

کارها دارد عجایب بى شمار

که نشاید گفت یک از صد هزار

 

آتش افروز جهان عشق است عشق‏

خانمان سوز کسان عشق است عشق‏

 

دوست را با دوست ملحق مى‏کند

آن دو تن را فرد مطلق مى‏کند

 

مى‏زند بر پرده صد نقش عجیب‏

تا حبیبى را رساند بر حبیب‏

 

آرى آرى گشت عشق ذو فنون

بر حبیب ابن مظاهر رهنمون‏

 

تا رود آن سالک راه و داد

عارف روشن دل پاک اعتقاد

 

در زمین کربلا با شور و شین

جان دهد بهر حبیب خود حسین

 

همچنین بود از محبت با نصیب‏

آن که در ره همسفر شد با حبیب‏

 

سالخورده نخل بستان صفا

مسلم ابن عوسجه آن با وفا

 

بود اندر کوفه روزى آن جناب‏

عازم حمام از بهر خضاب

 

دید در بازار غوغائى بپاست

صحبت از جنگ و حدیث از نینواست‏

 

ناکسان کوفه از برنا و پیر

مى‏خرند آلات حرب از تیغ و تیر

 

غرق بهر فکر بود آن غم نصیب‏

ناگهانش در رسید از ره حبیب‏

 

گفت با مسلم حبیب این‏ هاى و هوى‏

هیچ مى‏دانى چرا داده است روى‏

 

گفت نى بر گو تو گر دارى خبر

آگهم بنماى از این شور و شر

 

چرخ را بر گو دگر نیرنگ چیست‏

در خلایق گفتگوى جنگ چیست‏

 

گفت این قوم برى از نام و ننگ‏

با حسین ابن على(ع) دارند جنگ‏

 

تیغ بران از براى آن خرند

تا ز جسم یاورانش سر برند

 

اکبرش را غرق بحر خون کنند

ام لیلا را ز غم مجنون کنند

 

قاسم و عباس او را جسم پاک

همچو گل سازند از نى چاک چاک

 

چون که مسلم گشت آگه زین سخن

دود آهش رفت بر چرخ کهن‏

 

شد دلش از آتش غیرت کباب‏

گفت باید کردنم از خون خضاب‏

 

عاشق آرى گر به دعوى صادق است

غرق خون گشتن خضاب عاشق است‏

 

تا نباشد دست را از خون نگار

کى رسد بر دامن وصل نگار

 

الغرض آن هر دو پیر حق پرست‏

از جوانمردى ز جان شستند دست‏

 

هر دو را شد غیر حق محو از نظر

هر دو را عشق شهادت زد به سر

 

هر دو بگرفتند بر کف جان خویش

بهر ایثار ره جانان خویش‏

 

آمدند از کوفه بیرون با نوا

ره سپر گشتند سوى نینوا

 

راه طى کردند تا بردند راه

در حضور شاه بى خیل و سپاه‏

 

هست قولى کان دو رند پاک باز

کشته گردیدند هنگام نماز

 

قول دیگر آن که در آن سرزمین

شاه را دیدند بى یار و معین‏

 

جمع بهر کشتن آن شهریار

لشگرى چندان که ناید در شمار

 

وز حریم آن شه عرش آستان‏

مى‏رود بانگ عطش بر آسمان

 

طرفه بزمى چیده شاه کربلا

مى‏زند دور اندر آن جام بلا

 

مى‏گساران پا به هستى مى‏زنند

پاى بر هستى ز مستى مى‏زنند

 

چون خم مى‏آن دو رند باده نوش‏

بودشان دل ز انتظار مى ‏به جوش‏

 

تا حریف چند ساغر در کشید

پس بدیشان گردش ساغر رسید

 

ابتدا مسلم به مى ‏بنهاد لب

کرد از شه رخصت میدان طلب

 

شاه دین از مرحمت بنواختش‏

پس مرخصى سوى میدان ساختش‏

 

تاخت در آن عرصه چون شیر ژیان

بر رجز بگشود از مستى زبان

 

پس علم شد تیغ آتش بار او

آتش افشانى همى شد کار او

 

چند تن زان ناکسان خیره سر

جاى داد از پشت مرکب در سقر

 

عاقبت چون گل تنش صد چاک شد

وز ستم غلطان بر وى خاک شد

 

سرور دین با حبیب نیک پى

آمدند از مهر بر بالین وى

 

عشق و مستى بین وفادارى نگر

شیوه جان بازى و یارى نگر

 

کان بخون غلطیده گاه ارتحال‏

با حبیب این بودیش آخر مقال‏

 

که مده از دست دامان حسین

تا کنى جان را به قربان حسین‏

 

پس حبیب آن پیرمرد نیک خوى

کز جوان مردان عالم برد گوى

 

وقت شد یابد به محبوب اتصال

هجر او گردد مبدل بر وصال‏

 

ساخت جارى اشک خونین از دو عین

کرد حاصل اذن میدان از حسین

 

تاخت در میدان پى رزم عدو

گشت با یک دشت لشگر روبرو

 

آرى آن کو عشق و مستى پیشه کرد

کى به دل ز انبوه خصم اندیشه کرد

 

تیغ بر کف نعره از دل بر کشید

زان گروه بى حیا کیفر کشید

 

تیغ تیزش دم به دم از پشت زین

جاى داد آن ناکسان را بر زمین‏

 

کشت آن هم چندى از قوم پلید

تا به باغ خلد بر مسلم رسید

 

بارى از عشق آن دو پیر پاک جان

هم عنان گشتند با بخت جوان‏

 

اى شه لب تشنه‏ اى سلطان عشق

اى شهید عشق در میدان عشق‏

 

هست عمرى تا صغیر ناتوان

دم ز عشقت مى‏زند روز و شبان

 

وز تو مى‏خواهد تو را در نشأتین‏

زان که محبوبش تو هستى یا حسین‏

 

صغیر اصفهانی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار صغیر اصفهانی ---------

غدیر خم

 

ز طریق پیروی على، نه اگر بشر به خدا رسد

به چه دل نهد؟ به که رو کند؟ به چه سو رود؟ به کجا رسد؟

 

ز خدا طلب دل مقبلى، به على بجوى توسلى

که اگر رسد به على دلى، به على قسم به خدا رسد

 

ازلى ولایت او بود، ابدى عنایت او بود

ز کف کفایت او بود ز خدا هر آنچه به ما رسد

 

به على اگر برى التجا، چه در این سرا چه در آن سرا

همه حاجت تو بشود روا، همه درد تو به دوا رسد

 

على اى تو یاور و یار ما، اسفا به حال فکار ما

نه اگر به عقده کار ما، مدد از تو عقده گشا رسد

 

صغیر اصفهانی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار صغیر اصفهانی ---------

در مدح حضرت امام رضا (علیه السلام)

 

طلوع شمس ندیدی ز نجم اگر محسوس

بین زنجمه بعالم طلوع شمس شموس

 

نموده انفس آفاق را قرین سرور

شهی که نفس نفیسش بود انیس نفوس

 

تبارک الله از این روز اسعد میمون

که هست مولد شاه حجاز خسرو طوس

 

خدیوِ خِطه طوس آنکه عارفان ندهند

گدائی درِ او را به حشمت کاوس

 

امام جن و بشر کش بر آستانه قدس

ملایکند دمادم بذکر یا قدوس

 

مه سپهر ولایت ، شهی که در هر صبح

زند بخاک درش آفتاب گردون بوس

 

ز رشگ خادم کویش رواست خازن خلد

همی گزد لب و بر هم زند کف افسوس

 

عجب نباشد اگر فایق آمد از هر باب

گه مباحثه با عالم یهود و مجوس

 

چه جلوه ذرّه کند در مقابل خورشید

چه صرفه قطره برد در کنار اقیانوس

 

چه شد دنائت مأمون و کینه توزی او

کجاست آن همه تزویر و حیله و سالوس

 

بگو بیا و ببین حشمت خدائی وی

که آن بدیده خلق خدا بود محسوس

 

همیشه بر سر بام جهان بکوری خصم

بنام نامی آنشه فلک نوازد کوس

 

درون جسم گدازد دل حسودانش

چنانکه شمع گدازد میانه ی فانوس

 

شهی که وحش بیابان از او گرفته مراد

صغیر کی شود ازلطف و رحمتش مأیوس

 

صغیر اصفهانی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

 

----------- متن اشعار صغیر اصفهانی ---------

در مدح حضرت امیرالمومنین

علی ابن ابیطالب (علیه السلام) 

 

الف} اول امام از بعد پیغمبر علی است

آمر امر الهی شاه دین‌پرور علی است

 

ب} برادر با نبی بیرق فراز دین حق

بحر احسان باب لطف بی‌حد و بی‌مر علی است

 

ت} تبارک تاج و طاها تخت و نصراله سپاه

تیغ‌آور خسرو مستغنی از لشگر علی است

 

ث} ثری مقدم ثریا متکا ثابت قدم

ثانی احمد به ذات کبریا مظهر علی است

 

ج }جاه و قدرش ار خواهی به نزد ذوالجلال

جل شانه جز نبی از جمله بالاتر علی است

 

ح }حدوثش با قدم مقرون حدیثش حرف حق

حاکم حکم اللهی حیه در حیدر علی است

 

خ} خداوند ظفر خیبر گشا مرحب شکار

خسرو ملک ولایت خلق را رهبر علی است

 

د} داماد نبی دست خدا دارای دین

داعی ایجاد موجودات از داور علی است

 

ذ} ذاتش ذوالجلال و ذالمنن وز ذوالفقار

ذلت افزا بر عدوی ملحد ابتر علی است

 

ر}رفیع‌القدر و والا رتبه روح افزا سخن

رهنمای خلق عالم ساقی کوثر علی است

 

ز}زبر دست و زکی و زاهد و زهد آفرین

زیب بخش مسجد و زینت ده منبر علی است

 

س} سعید و سید و سرور سلونی انتساب

سر لا رطب و لا یا بس سر و سرور علی است

 

ش} شفیع المذنبین شیر خدا شاه نجف

شمع ایوان هدایت شافع محشر علی است

 

ص} صدیق و صبور و صالح و صاحب کرم

صبح صادق از درون شب پدیدآور علی است

 

ض} ضرغام شجاعت پیشه‌ی روشن ضمیر

ضاربی کز ضربش المضروب لایخبر علی است

 

ط} طبیب طبع‌دان مطلوب ارباب طلب

طاق نه کاخ مطبق طرح را لنگر علی است

 

ظ} ظهیر ملک و ملت ظاهر و باطن امام

ظل ممدود خدای خالق اکبر علی است

 

ع} عین‌الله و علی جاه و علام الغیوب

عالم علم علی الاشیا ز خشک و تر علی است

 

غ} غران شیر یزدان غیرت الله المبین

غالب اندر غزوه‌ها بر خصم بد گوهر علی است

 

ف} فصیح و فاضل و فخر عرب میر عجم

فارس میدان مردی فاتح خیبر علی است

 

ق} قلب عالم امکان قسیم خلد و نار

قاضی روز قیامت خواجه‌ی قنبر علی است

 

ک} کنز علم ماکان و علوم مایکون

کاشف سر و علن از اکبر و اصغر علی است

 

ل} لطفش شامل احوال کل ما خلق

لازم التعظیم شاه معدلت گستر علی است

 

م}ممدوح صحف موصوف تورات و زبور

مصحف وز انجیل را مصداق و المصدر علی است

 

ن} نظام نه فلک از نام نیکش وز جمال

نور بخش مهر و ماه و انجم و اختر علی است

 

و} واجب منزلت ممکن نما والا گهر

واقف از ماوقع و از ما وقع یک سر علی است

 

هـ } هوالهادی المضلین فی الصراط المستقیم

هر چه بهتر خوانمش صد بار از آن بهتر علی است

 

ی} یدالله فوق ایدیهم یکی از مدح او

یک سر از یا تا الف هر حرف را مضمر علی است

 

آدم و نوح سلیمان و خلیل بی‌خلل

موسی با اقتدار و عیسی با فر علی است

 

جان علی جانان علی ظاهر علی باطن علی

می علی مینا علی ساقی علی ساغر علی است

 

گویی ار مدح علی دیگر چه غم داری صغیر

یاور خلق جهانی گر ترا یاور علی است

 

صغیر اصفهانی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">